سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش به فراوانی آموختن نیست، بلکه نوری است که در دل آنکه خدا هدایتش را بخواهد، می تابد . پس هرگاه در پی دانش بودی، ابتدا جوهره بندگی را در جانت بجوی و با به کار بستن دانش آن را به دست آور و فهم را از خدا بطلب تا به تو بفهماند . [امام صادق علیه السلام] 
»» نامه سیدالشهدا علیه السلام به مردم کوفه

 

سلام عزیزان

امروز به مناسبت این که به اربعین امام حسین نزدیک میشیم

تصمیم گرفتم نامه امام حسین به مردم کوفه را در وبلاگ قرار بدم

حاکم کوفه عوض مى شود

سیاست علوى و اموى

امـا بـعـد: فـان هـانـیا و سعیدا قدما علی بکتبکم و کانا آخر من قدم علی من رسلکم و قد فهمت ما اقـتـصـصتم من مقالة جلکم انه لیس علینا امام فاقبل لعل اللّه یجمعنا بک على الحق والهدى و انی بـاعث الیکم اخی و ابن عمى و ثقتی من اهل‌بیتی مسلم بن عقیل فان کتب الی انه قد اجتمع راى مـلـئکـم و ذوى الـحجى والفضل منکم على مثل ما قدمت به رسلکم و قرات فی کتبکم فانی اقدم الـیـکـم و شـیکا ان شاء اللّه، فلعمری ما الا مام الا الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط الدائن بدین الحق الحابس نفسه على ذات اللّه. والسلام (1)

اما بعد: هانى و سعید نامه‌هاى شما را آوردند و اینها آخرین فرستاده‌هاى شما بودند و از منظور شما آگاه شدم که مى‌گویید ما پیشوا نداریم و از من می‌خواهید به طرف شما بیایم، تا به وسیله ما، شـمـا بـر حق و هدایت قرار گیرید من برادر و پسرعمویم که مورد اطمینان ما خاندان است، یعنى مـسـلـم بـن عـقـیـل را بـه سـوى شـمـا مى‌فرستم، پس اگر به من نامه نوشت که بزرگان و شـرافتمندان شما اتفاق نظر دارند به همان نحوى که فرستادگان شما گفتند من به سرعت به سوى شما خواهم آمد.

به جان خودم سوگند! امامت و رهبرى مردم را کسى نمى‌تواند عهده‌دار شود مگر آن که حکومتش بر اساس کتاب الهى باشد، عدالت را جارى کند، متدین به دین حق باشد، خود را در محدوه شریعت بداند و از مرزهاى الهى خارج نشود.

به دنبال مرگ معاویه، شیعیان در کوفه جمع شدند و نامه‌هاى مختلفى را براى حضرت نوشتند که: بـاغ‌ها سرسبز شده، میوه‌ها رسیده، گیاهان روییده و برگ درختان سبز شده و لشگرى آماده در خدمت شما هستند.

 


حاکم کوفه عوض مى شود

به دنبال مرگ معاویه، شیعیان در کوفه جمع شدند و نامه‌هاى مختلفى را براى حضرت نوشتند که:

بـاغ‌ها سرسبز شده، میوه‌ها رسیده، گیاهان روییده و برگ درختان سبز شده و لشگرى آماده در خدمت شما هستند.

نـامـه‌هـا را بـه هـمـراهـى سـعـید بن عبداللّه حنفى(2) و هانى بن هانى به مکه به خدمت سیدالشهدا علیه السلام فرستادند. امـام علیه السلام در پـاسـخ نـامه فوق را نوشتند و سعید و هانى را قبل از مسلم بن عقیل به کوفه برگرداندند. بـه دنـبـال ایـن نـامه، مسلم بن عقیل روانه کوفه مى‌گردد، حاکم شهر، نعمان بن بشیر مى‌خواهد از راه مسالمت آمیز، مسائل را حل کند ولى خبر به یزید مى‌رسد چنانچه به حکومت کوفه نـیـاز دارد بـاید فرد دیگرى را تعیین کند. پس از مشاوره، عبیداللّه بن زیاد، تعیین و روانه کوفه مى‌گردد و از ابتداى ورود با ارعاب و تهدید و قتل و زندان، مردم را از اطراف مسلم پراکنده مى‌کند تا مسلم تنها مى‌ماند و سرانجام، به شهادت مى‌رسد. عـمـده در این نامه، روح نامه سیدالشهدا علیه السلام است که حضرت، شرایط امام مسلمین را بیان مى‌کند که حاکم نباید از جاده مستقیم خارج و از محدوده کتاب و قوانین الهى، بیرون شود و از اینجا تفاوت حکومت‌هاى علوى و اموى روشن مى‌گردد.

 


سیاست علوى و اموى

اولین شرط حاکم الهى، عمل به قوانین الهى است قرآن کریم خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله مى‌فرماید: "انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اراک اللّه"(3) ؛ ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا بین مردم به آنچه خداوند مى‌خواهد، قضاوت کنى.

اگـر حاکمى به جاى کتاب الهى، به هواى نفس خود عمل کرد، خود به خود منعزل است، اگر در فقه شیعه، "عدالت" در امام جماعت، امام جمعه، قاضى، شهود و مجتهد معتبر است، براى آن است که از محدوده کتاب و سنت، خارج نشود. مولاى متقیان امیرمؤمنان علیه السلام در نامه‌ای به عثمان بن حنیف مى‌نویسد: هیهات ان یغلبنی هوای.(4) وقـتى عمر بن الخطاب در بستر مرگ افتاده بود به جمع شش نفرى سفارشاتى نمود تا رسید به امیرالمؤمنین علیه السلام و چنین گفت: اگـر تـو بـه حـکومت رسیدى، بترس از خدا از این که احدى از بنى‌هاشم را به گردن مردم سوار کنى!

بعدا عبدالرحمن بن عوف گفت: یا على! با این شرط با تو بیعت مى‌کنم. اما حضرت فرمود: از هـر شخص با قدرت و امانتدار براى اداره حکومت، کمک مى‌گیرم، خواه در بنى‌هاشم باشد یا غیر بنى‌هاشم.

عبدالرحمن گفت: بیعت نمى‌کنم تا این شرط را بپذیرى.(5)

حضرت فرمود: به خدا قسم! چنین قولى را به تو نمى‌دهم، لذا عبدالرحمن هم رها کرد.

این سیاست علوى است که چه در موضع ضعف یا قوت باشد، آنچه را قبول ندارد، نمى‌پذیرد. ولـى در سـیـاسـت امـوى، مهم نیست که روزى از موضع ضعف، شرطى را بپذیرد و بعدا از موضع قدرت آن را زیر پا نهد، چنانچه معاویه بعد از صلح با امام حسن علیه السلام گفت: هر شرطى را که پذیرفتم اکنون زیر این دو قدم من مى‌باشد.(6) در سـیـاست علوى، ترور ممنوع است و مسلم بن عقیل به خاطر یک حدیث نبوى از قتل ابن زیاد خوددارى مى‌کند، ولى در سیاست اموى، ترور و مسموم کردن مالک اشتر، محمدبن ابى بکر، حجر بن عدى، براى حفظ حکومت، مانعى ندارد.

در حـکـومت علوى، سهم فرزندان و فامیل على علیه السلام به اندازه سایر مسلمانان است، ولى در حکومت امـوى، در یـک بـذل و بـخـشـش جـزئى عثمان، چهارصد هزار درهم به عبداللّه بن خالد و صـدهـزار درهـم بـه حـکـم بـن ابى العاص تبعید شده پیامبر صلی الله علیه و آله و دویست هزار درهم به ابوسفیان مى‌رسد!!(7)

در حـکومت علوى، آب به روى سپاهیان و حیوانات دشمن، باز گذاشته مى‌شود، ولى در حکومت و سیاست اموى، معاویه و یزید، سپاهیان و حتى زن‌ها و بچه‌ها را از آشامیدن آب محروم مى‌کنند. در حکومت علوى، جنازه عمر بن عبدود سالم مى‌ماند، ولى در سیاست اموى، بدن حمزه سیدالشهدا علیه‌السلام مثله مى‌شود و بدن حسین علیه السلام زیر سم اسبان لگدکوب مى‌گردد. در حـکـومت علوى، خانه ابوسفیان در فتح مکه، مامن مردم مى‌شود، ولى در سیاست اموى، حرم امن الهى براى فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله ناامن و حضرتش آواره شهرها مى‌گردد. معاویه بعد از قتل عثمان، طى نامه‌اى به مروان بن حکم چنین مى‌نویسد: چون نامه مرا خواندى مانند یوزپلنگ باش که صید نمى‌کند مگر به طور ناگهانى و نگاه نمى‌کند مـگـر از روى حـیـله. و مانند روباه باش که فرار نمى‌کند مگر به این طرف و آن طرف، و مخفى کن خودت را مانند مخفى کردن جوجه تیغى سرش را هنگامى که مى‌خواهند او را بگیرند.(8) بـیـن نـامـه امـام حـسـین علیه السلام و نامه معاویه چقدر تفاوت است، حضرت حاکم مسلمین را محصور و مـحـدود در احـکـام الـهـى مى‌داند، ولى معاویه چه دستورالعملى به مروان مى‌دهد و انجام هر عملى را مباح و جایز بلکه لازم و واجب هم مى‌داند.


پی‌نوشت‌ها:

1- اعیان الشیعه، 1/589/ ابصار، 5 ـ 125/ الامام الحسین و اصحابه، 54.

2- سـعید بن عبداللّه جز شهداى کربلاست، بعد از ظهر عاشورا که جنگ شدت گرفت و دشمن بـه امـام حـسـیـن علیه السلام نـزدیـک شـد، خـود را سپر بلاى حضرت قرار داده بود و تیرها و نیزه‌ها را به جـان مـى‌خـریـد کـه بـه حـضـرت اصـابـت نـکـند، تا آن که در اثر کثرت جراحات، بر زمین افتاد و مـى‌گـفت: اللهم العن عاد و ثمود، اللهم ابلغ نبیک عنى السلام و ابلغه ما لقیت من الم الجراح فـانـی اردت ثوابک فی نصرة نبیک ثم التفت الى الحسین فقال: اوفیت یابن رسول اللّه؟ قال: نعم انت امامی فی الجنة. (ابصار، 126، اعیان الشیعه، 7/241)

3- نساء / 105.

4- نهج البلاغه، نامه 45.

5- الامامة والسیاسة، 1/30، 29.

6- الحدید، 16/15.

7- الحدید، 1/198.

8- الحدید، 10/236.

منبع:کتاب نامه‌ها و ملاقات‌هاى امام حسین علیه السلام،

            و سایت تبیان



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هیئت انصارالمهدی ( جمعه 85/12/18 :: ساعت 1:13 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سنتهای فراموش شده رمضان
[عناوین آرشیوشده]
 

>> بازدید امروز: 30
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 97959
» درباره من «

هیئت انصارالمهدی(عج)

» آرشیو مطالب «
مطالب قبلی
شهادت امام حسین
حضرت مهدی
رمضان (شبهای قدر)
رمضان
زندگینامه امامان
نیمه شعبان

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «

» صفحات اختصاصی «

» لوگوی لینک دوستان «









» وضعیت من در یاهو «
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ «

» طراح قالب «